
center>

آیا باید التماس کنیم؟
بعضی مسائل بدیهیاند. اما گاهی ناچاریم مسائل بدیهی را بلند بلند تکرار کنیم، بلکه اهمیتش درک شود. ناچاریم حرفهای تکراری بزنیم، چراکه بعضی مسئولان باید سماجت و پیگیریمان را ببینند؛ شاید که از مشکلات حوزهٔ مدیریتشان باخبر شوند...
طبیعی است که هر انسانی، مادامی که قصد فعالیت اجتماعی داشته باشد برای رفتن به مدرسه، دانشگاه، محل کار، برای تفریح، حتی برای درمان، نیاز به جابجایی فیزیکی دارد. هرچقدر هم که دولت الکترونیکی و فعالیتهای اینترنتی رشد کند، حضور اجتماعی اقشار مختلف بدون حمل و نقل کارآمد و حضور فیزیکی متصور نیست.
معلولان، به خصوص آنانی که درگیر مسائل جسمی – حرکتی هستند، برای جابجایی شرایط خاصی دارند. برخی از آنان به هیچ عنوان امکان استفاده از وسیلهٔ نقلیهٔ شخصی را ندارند، چون توان نشستن روی صندلی عادی به دلیل موارد پزشکی، از آنان سلب شده است. برخی دیگر برای سوار شدن در اتومبیل عادی نیاز به کمک دارند و بعضی به تنهایی اما شاید به سختی، سوار ماشین میشوند. همچنین وسایل کمک حرکتی (ویلچر، عصا، واکر و...) گاه مانع استفادهٔ آسان آنان از سواریهای شخصی میشود. این چنین است که استفاده از اتومبیل معمولی (تاکسی و آژانس) صرف نظر از مسائل مالیاش، نکات ویژهای دارد که جابجایی با آن را همهگیر و راحت نمیکند.
بخش دیگری از جابجایی عمومی مردم برعهدهٔ ناوگان اتوبوسرانی است که از فرط کهنگی و ضعف در سرویسدهی جوابگوی متقاضیان فعلی خود نیز نیست. بارها هم در خبرها از نوسازی و خرید اتوبوسهای جدید شنیدهایم. اما لااقل من تاکنون نشنیدم که اتوبوسهایی با امکان تغییر ارتفاع، در دستور کار باشند تا یکبار برای همیشه مشکلات سالمندان و معلولان حل شود.
حال که بخش بزرگی از حمل و نقل عمومی در ایران برعهده سواریهای شخصی و اتوبوسهای نامناسب است، چه میتوان کرد؟
خبرهای خوشی از مترو میرسد، که قرار است آسانسورهای همه ایستگاهها به راه بیفتد، پلههای برقی وجود داشته باشند و... شاید مترو بتواند گره کوچکی را، از کلاف پیچ در پیچ حمل و نقل عمومی در ایران و به طور خاص معلولان باز کند اما...
اما چرا از امکانات موجود استقبالی نمیشود؟ چرا معلولان فضای جدید مترو را تجربه نمیکنند و به دوستانشان معرفی نمیکنند؟ چرا میلی به تجربه و کشف کردن نیست؟ خطابم به آنانی است که از مشکلات جسمی خفیفتری رنج میبرند و میتوانند پیشقدم شوند، آنانی که همراه لازم ندارند. ما باید نهضت عمومی حضور اجتماعی به راه بیاندازیم. آنقدر در جامعه دیده شویم تا بتوانیم واضح، از نیازهایمان و مشکلات شهری صحبت کنیم.
اگر بخشی از اجتماع – که آمار تابت میکند بزرگترین اقلیتاند – آفتابی نشوند، یا حضورشان برای خودشان هم عادی نباشد، نمیتوان انتظار امکانات خاص فیزیکی داشت و برابری حقوق را خواستار شد.
حمل و نقل ویژه معلولان؛ راهحل ناگزیری که خیلی زود به پایان خود رسید
با تمام این اوصاف حمل و نقل ویژه برای معلولان قابل حذف نیست. نمیتوان تا مناسب شدن امکانات همگانی، زندگی معلولان را متوقف کرد و حتی پس از آن نیز، وضع جسمی خاص بعضی از معلولیتهای شدید نیازمند امکانات چنین ماشینهایی (Transporter ) برای جابجایی است. در ایران شرکت بهزیست کار، وابسته به سازمان بهزیستی، عهدهدار چنین مسئولیتی شد. سالها با تنها 7 ماشین برای شهر 10 میلیونی تهران کار میکرد (یک محاسبه ساده نشان میدهد که اگر 2 درصد جمعیت با معلولیت شدید و نیازمند امکانات ویژه باشند، چه سهمی از این تعداد ماشین خواهند برد) تا اینکه با افزایشی جهشی و با ورود ونهایی غیر مناسبسازی شده کارش را توسعه داد. با تبلیغات زیاد همه باور کردند که مشکل ایاب و ذهاب معلولان به پایان خود نزدیک میشود. اما دیری نپایید که رانندهها بدون حقوق ماندند، ونهای نو نیاز به تعمیر پیدا کردند، صدای بسیاری از معلولان به خاطر ارتفاع زیاد صندلی ماشین و درب نامناسبش درآمد و... و درنهایت بنزینشان تمام شد.
سوءمدیریت بارها این شرکت را در معرض ورشکستگی قرار داد و ما هیچ نمیدانیم ارقام نجومی کمکهای بلاعوض مردم و دولت، چطور نمیتواند تشکیلات به این سادگی را اداره کند...
هیچکس جرئت ندارد از سوءمصرف مالی و چگونگی صرف هزینههای شرکت بهزیست بنیاد – شرکت مادر بهزیستکار و زیر نظر مدیریت سازمان بهزیستی –سؤال کند. در بهزیستی هیچ چیز شفاف نیست. زمانی در محافل غیررسمی، از اختلاس و قاچاق در بهزیستبنیاد سخن به میان میآید و بعد، بدون اعلام هیچ دلیلی آن شرکت منحل میشود. ریاست سازمان لطف داشتند که در دستوری، خدمات ویژه معلولان را از این انحلال، نجات دادند. اما آیا ما شاهد اصلاح امور در چنین سیستم بیماری خواهیم بود؟
اکنون چه باید کرد؟
یک نفر توانایی دارد که به نمایندگی از انجمنی، به مذاکره با مقامات مسئول بپردازد. یک نفر توانایی پیگیری دارد، میتواند با تلفنهای متعدد از روابط عمومیهای تمامی ارگانهای مسئول جواب بخواهد. یک نفر میتواند بنویسد و مسئله را در وبلاگش، در نشریهای داخلی یا در روزنامهها طرح کند. این حرکتها در کنار هم میتواند به یک خواست فراگیر منجر شود، به یک جنبش. اما به شرطی که از موضع قدرت باشد. ما خواست غیر منطقیای نداریم. اما برای برآورده شدنش به پای مسئولان نمیافتیم. ما گدایی نمیکنیم تا از سر دلسیری تهماندهٔ جیبشان را برایمان هزینه کنند.
من بارها حاضر شدم اگر سرویسی در اختیارم قرار ندادند، در خانه بنشینم یا هزینه بیشتری متحمل شوم؛ اما هرگز به خاطر یک چنین چیزی التماس نکردم. چون شأن انسانیم چنین اجازهای را نمیداد. نباید ملتمسانه یا پرخاشگرانه مطالبه حق کرد، که در آن صورت ترحم کردن، حقمان است...
بگذاریم دیده شویم. نه عصبانی و طلبکار از دنیا و مردمش و نه ضعیف و بدبخت و بدون پشتوانه. تنها در آن صورت است که مجبورند به خواستمان احترام بگذارند. خیلی عادی، نه بیشتر از حقمان... حق زندگی کردن.

